تمام شهدای امر به معروف و نهی از منکر از سال 69 تا کنون به جز یک نفر در تهران به شهادت رسیدهاند.
شهدای امر به معروف و نهی از منکر با شهید ناصر ابدام 15 ساله در سال 69 شروع میشوند بعد ...
- شهید کمال ولیزاده (29 اردیبهشت 70)
- شهید رشید آقایی دوست (17 آبان 70)
- شهید قدرتالله محمدی (12 مرداد 75)
- شهید تقی اسدی خوشکارسرانی (28 خرداد 76)
- شهید غلامرضا بهمئی (15 مرداد 77)
- شهید قاسم سجادیان (18 تیر 78)
- شهید ناصر احدی (5 مهر78)
- شهید هادی محبی (20 آذر 78)
- شهید تیمور حسن زاده (8 تیر 79)
- شهید محمدعلی قاسمزاده (27 آبان 79(
- شهید فرخرضا فقیهیفر (22 آبان 80(
- شهید محمود توفیقیان (3 خرداد 83(
- شهید غلامرضا زبونی (23 فروردین 86(
- شهید علی خلیلی (3 فروردین 93(
- شهید مسعود مددخانی (16 فروردین 93) و ...
نفر بعدی این لیست چه کسی میتواند باشد؟ حالا که اسمها را و تاریخ شهادتهایشان را نوشتهام به ترتیب زمان، کلی سوال هجوم آورده است به ذهنم... چرا همه به جز یکی در تهران؟
چرا بعد از اتمام جنگ؟ اگر یک نفر بیاید و فقط یک مطالعه توصیفی داشته باشد با چند تا متغیر مثل مکان، زمان و سن را بسنجد بیشترین میزان وقوع در بازه زمانی را... خیلی چیزها مشخص میشود... بعد یک نفر بیاید یک مطالعه تحلیلی داشته باشد از تمام سخنان آقا ... یک نفر بیاید همه حدیثها را، آیهها را جمع بکند.
من هنوز باور نمیکنم که کسی بتواند خنجرش را فرو کند در سینه یک نوجوان؛ یک جوان را از طبقه 16 یک ساختمان نیمه ساز پرت کند پایین؛ با چاقو بزند و از کوه پرت کند پایین؛ باور نمیکنم یک نفر در ماه رمضان خنجرش را بگذارد روی گردن یک جوان بیست و چند ساله؛ از سوپرا کوندیلار ناچ، استرنوم را بشکافد تا پایین.
عکس شهادت هادی محبی را دهنمکی در هفته نامهاش چاپ کرده بود و من چند سال بعد در سالن تشریح دانشکده پزشکی وقتی از شدت غم و بوی جسد بالا میآوردم، نمیتوانستم باور کنم یکی استخوان جناغ سینه هموطن مسلمانش را شکافته باشد وقتی حتی جنازه غیر مسلمان خریداری شده سالن تشریح اشک میآورد به چشم آدم.
باور نمیکنم یک نفر برای دلخوشی خودش، برای گناه، دنده عقب بگیرد، پایش را بگذارد روی گاز، یک جوان ناهی از منکر را له بکند؛ با چرخهای ماشیناش چند متر بکشد روی زمین تا دیوار متوقفش بکند؛ باور نمیکنم یکی به خاطر گناه، چاقو را بگذارد توی قلب یک پدر جوان که با کودک سه ساله اش از نماز در حسینیه به خانه بر میگردد و حتی به صورت بچه 3 ساله او رحم نکند.
باور نمیکنم یک نفر شب نیمه شعبان، شب تولد تنها امام عصر و حاضرش، بخواهد متعرض ناموس مردم بشود و بعد شاهرگ یک معلم جوان را پیش چشم شاگردهای نوجوانش پاره کند؛ باور نمیکنم شب شهادت حضرت زهرا (س) یک نفر در همین قم مست کند، با چاقو بیفتد به جان خودش و دیگران، بیخجالت برگه آزمایش هماچوریش را بگذارد روی میزم و با افتخار بگوید دیشب مست کردم! بعد در پاسخ پرسش درد پهلو داری یا نه، جلوی چشم من و مریضهایم، پیراهنش را بزند بالا خط چاقوهای روی شکمش را نشان بدهد.
من روز شهادت حضرت زهرا (س) همچین مریضهایی داشتم و بجای امر به معروف، دنبال یک سونوگرافی اورژانسی در روز تعطیل برای او میگشتم!.. اینها اشک میآورد به چشم آدم، میدانی؟
دیشب که از مادر شهید علی خلیلی به نیابت از جامعه پزشکی عذر خواهی کردم گفتم نه شما بلکه ما هم مثل اصحاب کهفیم در بیمارستانها و اگر من بودم نمیگذاشتم سرگردان 26 بیمارستان بشوی برای پذیرش پاره جگرت.